روزنامه ها تیتر آمدنت...

روزنامه ها تیتر آمدنت را چاپ خواهند کرد
و شهر مثل عید
مثل روزهایی که برف می آمد
تعطیل خواهد شد
دیوانه نیستم
در شهری که تنها یک شهروند دارد
همه ی این ها که شدنی ست هیچ
از این ها هم بیشتر دیوانه ات می شوم

کسی از دلم خبر ندارم

کسی از دلم خبر ندارد کسی نمی داند

در این لحظات دوری و فراق من چه میکشم

کسی نمیداند دردهای انباشته در دلم کاسه صبرم را لبریز کرده

و باز کسی از نگاهم نمی خواند دلتنگم ،

درد دوری و هجران درد نبود و فراق بر من چیره گشته

 و من آهسته آهسته

بی تو در تنهایی خواهم مرد

عشق اونیه

عشق اونیه که تو آسمون دلت بهترین ستاره تو به نام اون می کنی

عشق اونیه که می خوای اون بشه مهتاب شبها و خورشید روشن زندگیت

عشق اونیه که موقع دلتنگیهات مثل ابر پر بارون آسمون دلت رو تصاحب می کنه.

عشق اونیه که با دیدنش حس میکنی یه یروانه تو دلت داره پر پرمیزنه

عشق اونیه که یه حس پاک بهت بده اسمونی اسمونی

عشق اونیه که هیچ وقت نمی تونی فراموشش کنی.........

ای هم نفس روزهای تنهایی هایم:

ای هم نفس روزهای تنهایی هایم:

روزهای سرد زندگی با وجود پر مهر و گرم تو رنگ زیبای عشق را به خود گرفته برای تمام خوبی هایت سپاسگذارم دشتی ا زشقایق تقدیم به تو…………

و برای روح پاک و معصومت همیشه سبز بودن را آرزو می کنم……….

ای بیداری رویای شیرین من ……. جان نمی دانم مهر تو را در دستان پینه بسته کدامین باغبان در باغچه دلم کاشت که هنوز بوی پو نه های باران خورده را می دهد……

روزگار غریبیست

روزگار غریبیست نازنین

و تبسم را بر لبها جراحی میکنند

و ترانه را بر دهان

شوق را در پستوی خانه نهان باید کرد

کباب قناری بر اتش سوسن و یاس

روزگار غریبیست نازنین

ابلیس پیروز مست

سور عزای ما را در خانه به سفره نشسته است

خدا را در پستوی خانه نهان باید کرد…

عشق، عشق می آفریند

عشق، زندگی می بخشد

زندگی، رنج به همراه دارد

رنج، دلشوره می آورد

دلشوره، جرات می آورد

جرات، اعتماد به همراه دارد

اعتماد، امید می بخشد

امید، زندگی می بخشد

   زندگی ، عشق می آفریند…

آموخته ام

آموخته ام ..... که گاهی تمام چیزهایی که یک نفر می خواهد فقط دستی است برای گرفتن دست او ، وقلبی است برای فهمیدن وی .
آموخته ام ...... که راه رفتن کنار پدرم در یک شب تابستانی در کودکی ، شگفت انگیز ترین چیز در بزر گسالی است .
آموخته ام ....... بهترین کلاس درس دنیا کلاسی است که زیر پای پیر ترین فرد دنیاست .
آ‌موخته ام ....... وقتی که عاشقید عشق شما در ظاهر نیز نمایان می شود .
آموخته ام ..... تنها کسی که مرا در زندگی شاد می کند کسی است که به من می گوید : تومرا. شاد کردی
آموخته ام ..... داشتن کودکی که در آغوش شما به خواب رفته زیباترین حسی است که در دنیا وجود دارد .
آموخته ام ...... که مهربان بودن بسیار مهم تر از درست بودن است .
آمو خته ام ...... که هرگز نباید به هدیه ای از طرف کودکی ( نه ) گفت .
آموخته ام .... که همیشه برای کسی که به هیچ عنوان قادر به کمک کردنش نیستم دعا کنم .
آموخته ام ..... که مهم نیست که زندگی تا چه حد از شما جدی بودن را انتظار دارد ،‌ همه ما احتیاج به دوستی داریم که لحظه ای با وی به دور از جدی بودن باشیم

تو ی آسمون دنیا

توی آسمن دنیا هر کسی ستاره داره
چرا وقتی نوبت ماست آسمون جایی نداره
واسه من تنهایی درده
درد هیچ کس و نداشتن
هر گل پژ مرده ای رو تو کویر سینه کاشتن
دیگه باور کردم این رو که باید تنها یمونم
تا دم لحظه مردن شعر تنهایی بخونم

یه روز و روزگاری

یک روز و روزگاری

حرف بین ما نگاه بود

عشق  رو نقاشی میکردیم

نقش ما خورشید و ماه بود

سوختم و سوختم و ساختم

هر چی داشتم به پات باختم

کاش تو رواز روز اول مثل امروز می شناختم

آخه عشق یعنی شکستن عاشقانه سر سپردن

دل سپردن به سرابه

از برای غم من

از برای غم من سینه ی دنیا تنگ است...از برای غم من سینه ی دنیا تنگ است
بهر این موج خروشان دل دریا تنگ است
تا ز پیمانه ی چشمان تو سر مست شدم
دیگر اندر نظرم دیدۀ مینا تنگ است
بسکه دل در سر گیسوی تو آویخته است
از برای دل آشفته ما جا تنگ است
گفته بودی که به دیدار من آیی ز وفا
فرصت از دست مده وقت تماشا تنگ است
سر بدامان تو زین پس نهم و ناله کنم
بهر نالیدن من دامن صحرا تنگ است
مگر امروز به بالین من آیی که دگر
عمر کوتاه مرا وعده فردا تنگ است
خندۀ غنچه فرو مرد ز بیداد خزان
چه توان کرد که چشم و دل دنیا تنگ است

تو که در باور مهتابی عشق...

تو که در باور مهتابی عشق
رنگ دریا داری
فکر امروزت باش
به کجا می نگری
زندگی ثانیه ایست
وسعت ثانیه را می فهمی
می شود مثل نسیم
بال در بال چکاوک
بوسه بر قلب شقایق بزنیم
بودنت تنها نیست
تو خدا را داری
و من آرامش چشمان تو را ....

تمام لحظه هام

تمام لحظه های شیرین زندگی ام خاطرات باتوبودن است .محبت را درکنار توآموختم وعشق را درنگاه مهربان وپرمهر تو خلاصه کرده ام .تمام ثروتهای دنیا در برابر نگاه پرمهرت هیچ است وتمام خوشبختی ام فقط درباتوبودن است
پس تا همیشه با من بمان - بمان تاتمام آرزوهای من که ازتوسرچشمه می گیرد تحقق یابد
و در گذرزمان با توخوشبختی اوج گیرد باتوکه معنای عشق را درچشمانت یافتم .لحظه هایت را با خاطره های پراز عشق وعلاقه در قلب کوچکم جای می دهم

بغل

بغلم کن عشق خوبم بذار حس کنم تنتو
از حرارتت بمیرم بگیرم عطر تنتو
واسه من آغوش گرمت تنها جای امن دنیاست
ساز آشنای قلبت خوشترین آهنگ دنیاست
منو که بغل بگیری گم میشم تو شهر رویا
بند میاد نفس تو سینم مثل مجنون پیش لیلا
به تو شفاف و برهنه دل سپردم بی محابا
بغلم کن تا نمیرم بی تو، تو دستای سرما
مثل دامن فرشته شب ما قدیس و پاکه
حتی ماه به حرمت ما، عاشقونه تر می تابه
بغلم کن عشق خوبم بذار آرامش بگیرم
سر بذارم روی شونت با نفسهات خو بگیرم
جز سرانگشتهای گرمت تن من عشقی ندیده
دست بکش رو گونه ی من ، منو خواب کن تا سپیده

دستانم

دستانم گرمی دستانت را می خواهد پس دستانم را به تو میدهم
قلبم تپش قلبت را می خواهد پس قلبم را به تو میدهم
چشمانم نگاه زیبایت را می خواهد پس نگاهم از آن توست
عشقم تمامی لحظات تو را می خواهند وبرای با تو بودن دلتنگی میکنند
دل من همانند آسمان ابری از دوری تو ابری است
درخشش چشمانم همانند خورشید درخشان انتظار چشمانت را می کشند
پس بدان اگر پروانه سوختن شمع را فراموش کند من هرگزفراموشت نخواهم کرد
عاشـــــــقـــــــــانـــ ــــه دوســــــتت خواهــــــــــم داشـــــــــــت