ببین چگونه

ببین چگونه مرا از خودم جدا کردند غریبه ها که مرا با تو آشنا کردند غریبه های عزیزی که از نهایت ذوق مرا به مستی چشم تو مبتلا کردند مرا به کوه نفس گیر عاشقی بردند و از بلندترین قله اش رها کردند هنوز چشم من از خواب صبح سنگین بود که از میان سیاهی مرا صدا کردند به پشت پنجره سبز و ساده ای بردند و پلک پنجره را رو به باغ وا کردند به چشم من گل روی تو را نشان دادند و در دلم هوس چیدنش بپا کردند خلاصه، کاش به فردا نمی کشید آن شب شبی که چشم مرا عاشق شما کردند

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد