من زیر باران نشسته ام

من زیر باران نشسته ام


و انتظار تو را می کشم


چتر روی سرم نیست


می خواهم قدم هایت را ، با تعداد قطره های باران شماره کنم


تو قبل از پایان باران میرسی یا باران قبل از آمدن تو به پایان می رسد؟!


مرا که ملالی نیست


حتی اگر صدسال هم زیر باران بدون چتر بمانم


نه از بوی یاس باران خورده خسته می شوم


نه از خاکی که باران ، غبار را از آن ربوده است...


هر وقت چلچله برایت نغمه ی دلتنگی خواند


و خواستی دیوار را از میان دیدارهایمان برداری بیا


من تا آخرین فصل باران منتظرت می مانم...
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد