کسی از دلم خبر ندارد کسی نمی داند
در این لحظات دوری و فراق من چه میکشم
کسی نمیداند دردهای انباشته در دلم کاسه صبرم را لبریز کرده
و باز کسی از نگاهم نمی خواند دلتنگم ،
درد دوری و هجران درد نبود و فراق بر من چیره گشته
و من آهسته آهسته
بی تو در تنهایی خواهم مرد