در خویش خستهام!تکرار میشود همهی لحظههای درد
دیگر ستارههای یخی نیز رفتهاند
ماه از درونِ شب به زمین فحش میدهد
تکرار میشود همهچیزی به رنگِ زرد
بنگر؛ آغوشِ خنده به رویم شکستهاست
از شاخههای درختی که کشته شد
“ تابوتِ مردنِ پرواز” زندهاست
دیگر همیشگی شدنِ شعر مردهاست