-
دلم آرام باش امشب
25 اسفند 1388 22:34
دلم آرام باش امشب،چرا از غصه لبریزی چرا از دوری قلبی،به دامن اشک می ریزی دلم آرام باش امشب،از این دنیا چه دیدی تو به یاد عشق ِ دیرینت،دگر امشب چه آوازی؟ دلم دیدی که یارم رفت و تو تنها شدی بازم؟ دلم دیدی که دلبر هم چه سازی کرد با رازم؟ مشو غمگین که در دنیا،مرام عاشقی مرده دلم تنها ی تنهایی ،دگر نشکن دل نازم دلم تنها...
-
نیلوفرآبی
25 اسفند 1388 22:33
نیلوفران آبی ، در مردابهای کهن طعمه ی حریق می شوند و رخساره ی سپیدشان ، جان به عکس های سوخته می دهد امشب هم خبری از باران نیست پلک می بندم از سیاحت شهر و از گذرگاه ها نیز در تلالو نگاه ساحره ای ... تابلوهای خاک گرفته ی چوبی، بر دیوارهای ویران، خودنمایی می کند ! هیاهوی خفاشها در غار، نغمه ی شور انگیزیست بر سکوت بیشه ی...
-
چقدر سخته
25 اسفند 1388 10:25
چقدر سخته که تو چشمای کسی که تموم عشقت رو ازت دزدید وبجاش یه زخم همیشگی رو قلبت هدیه داد زول بزنی و به جای اینکه لبریز کینه و نفرت شی!حس کنی که هنوز هم دوستش داری چقدر سخته که دلت بخواد سرتو باز به دیواری تکیه بدی که یه بار زیر اوار غرورش همه وجودت لح شده چقدر سخته که تو خیالت ساعت ها باهاش حرف بزنی اما وقتی دیدیش...
-
کاش بودی
15 بهمن 1388 08:28
کاش بودی تا دلم تنها نبود تا اسیر غصه فردا نبود کاش بودی تا دو دست عاشقم غافل از لمس گل مینا نبود کاش بودی تا زمستان دلم این چنین پر سوزپر سرما نبود کاش بودی تا فقط باور کنی بعدتو این زندگی زیبا نبود کاش بودی تا نگاه خسته ام بی خبر از موج و دریا نبود
-
دوستت دارم
8 بهمن 1388 10:44
عشق من .من در وادی عشق تو در پروازم در اوج آسمان افسانه ایم تورا جستحو می کنم ای ستاره سهیلم تو پر نور ترین ترین ستاره قلبم هستی که من دریافته ام باور کن باورم کن که عاشق تو هستم من آن مرغ زبان بسته ای هستم که نمی توانم بازبان قاصدم عشقم رو به تو نشان بدهم پس می نویسم که دوستت دارم کاش می شدت نگاهت بار دیگر زندگی آغاز...
-
عشق،پیمان...
8 بهمن 1388 10:34
عشق پیمان خاطرات رویایی است
-
قصه من و تو
8 بهمن 1388 10:24
دلم میخواد قصه بگم اما نه از اون قصه ها یه قصه ای که توی اون من باشم و توو شما میخوام ازاون روزی بگم که سردو بارونی بودش اما نگاه ما دوتا بارونو زیبا میدونست میخوام ازاون روزی بگم که درکنار هم بودیم تو پیش من من پیش تو میخوام بگم خدا کنه که مرغ عشق باز بخونه گلدون مهرو عاطفه نشکنه سالم بمونه کاش میتونستیم که بیایم...
-
دلم برای کسی تنکه
8 بهمن 1388 10:11
دلم برای کسی تنگ است که همچون کودکی معصوم دلش برای دلم می سوخت و مهربانی را نثار من می کرد کسی که در همه جا با من و پیوسته نیز با من بود کسی که بی من ماند و کسی که با من نیست. برای آخرین بار نگاهش کردم بلکه سیر شوم دیدم اما باز هم گرسنه هستم.
-
پروانه حسرت
8 بهمن 1388 09:40
تنهایی در خون من رنگ نمی گیرد یاد تو همیشه در ذهنم تداعی می شود عشق معنای دوست داشتن می شود زیبایی در صورت تو دیده می شود بوی گل محمدی از سوی تو روانه می شود لحظه های زندگیم با یاد تو گذرانیده می شود نگاه تو آرام بخش دلم می شود تیک تاک قلبت برایم عشق می شود چشمان خیره ات را در نگاهم جستجو می شود پس ای عزیزم آینده ام...
-
تبریک به تو بهرینم
6 بهمن 1388 11:28
باهفت آسمون پرازگل یاس ومیخک باصد تا دریا پرازعشق واشتیاق وپولک یه قلب عاشق بایه احساس بی قراروکوچک فقط میخواد بهت بگه تولدت مبارک
-
تا سه
4 بهمن 1388 23:27
در گهواره از گریه تاسه می رود کودک کر و لالی که منم هراسان از حقایقی که چون باریکه ای از نور از سطح پهن پیشانیم می گذرد خواهران و برادران نعمت اندوه و رنج را شکر گذار باشید همیشه فاصله تان را با خوشبختی حفظ کنید پنج یا شش ماه خوشبختی جز رضایت نیست به آشیانه با دست پر بر می گردد پرستوی مادر گمشده در قندیل های ایوان...
-
آینه شکسته
1 بهمن 1388 10:55
آینه شکسته در مقابلش است... با چشمان خیره اش به آن نگاه میکند... شاید تنفر وجودش را فراگرفته... ولی با این حال خیره به آن شخصی که آن طرف آیینه ایستاده نگاه میکند... آیا میتواند خود را به اوج برساند... آیا...آیا میتواند هزاران آیای نهفته در خود را جواب دهد؟... خیانت پاسخی ندارد؟!.... وجودش را غم فراگرفته... میتواند به...
-
دل گرفته من
1 بهمن 1388 10:51
منو بگو که دلم با فکر کردن به تو خوش میشه. منو بگو که امیدم به زندگی خیالبافی اینه که به تو رسیدمه. اه ه ... میگن بعضی موقعها دل آدم میگیره اما واقعا اگه این دل گرفتنهای کوچکم نبود هیچ موقع نمیشد زندگی کرد اما اما من چی منی که همیشه دلم گرفته چی
-
سکوت
29 دی 1388 11:06
اینجا سکوت است...سکوت...سکوتی سنگین در دل تاریکی دهکده من است...سکوت جزیی از من است...سکوت جزیی از دل مردم خسته دهکده من است...سکوت آرامش ذهن مردم اینجا است...و ما به سکوت عادت کرده ایم...سکوتی پرمعنی و پر از حرف...سکوتی که بیشتر از حرف زدن معنی و منظور را میرساند...دوسش دارم...دهکده من...دهکده ای در گوشه ای از قلب...
-
زندگی
27 دی 1388 20:45
زندگی برگ بودن در مسیر باد نیست امتحان ریشه هاست ریشه هم هرگز اسیر باد نیست زندگی چون پیچکیست انتهایش میرسد پیش خــــدا...!
-
قدر همه چیزو دانستن
27 دی 1388 11:02
برای یافتن مروارید دریاها را جستجو مکن شاید در گریبان خودت باشد قدر دستهایم را بیشتر دانستم و قدر چشمهایم را تازه فهمیدم چه شکوهی دارد و معنی بوسه را حالآ فهمیدم و معنی لذت را دانستم که قلم را در دستهایم بگیرم و چیزی درباره تو بنویسم و با چشمانم این کلمات را نگاه میکنم و غرق تک تک کلمات میشوم و حرف های دوستم را که در...
-
چه زیباست
27 دی 1388 10:57
چه زیباست به خاطره تو زیستن وبرای تو ماندن و به پای تو مردن و به پای تو سوختن و چه تلخ و غم انگیز است دور از تو و بدون تو زیستن و برای تو گریستن و به عشق و دنیای تو نرسیدن ای کاش میدانستی بدون تو مرگ گواراترین زندگی است بدون تو و دور از دستهای مهربان تو و به دور از قلب حساست زندگی چه تلخ و نا شکیباست تقدیم به تو ای...
-
خستام
27 دی 1388 10:44
خسته ام از حرف سکوت خسته ام از هر واژه که با تنهایی همرا ه است می خواهم نقطه بگذارم در پایان همه این جملات شاید باز نتوانم اما من پر از فردایم من مقلوب دیروز نخواهم شد گوشه اتاق کز نخواهم نشست به امید خاطره بار دیگر از نو آغاز خواهم کرد وصف تنهایی را من پر از فردایم در افق فردایم انتظار جایی ندارد من به دنبال آسمان...
-
نجوای با خدای خودم
27 دی 1388 10:38
خدایا براستی که تو مهربان ترین مهربانانی پس از گناهم بگذر که تو تنها بخشنده مهربانی خداوندا مرا ببخش که چشم بر حقیقتی بستم که برایم از روز روشن تر بود خدایا مرا ببخش که آنقدر مغرور و خودبین بودم می دانم جرم من این است که مرز بین عشق و دوست داشتن را نمی دانستم مرزی به فاصله یک قدم و یک نگاه و یا یک جمله خدایا مرا ببخش...
-
غروب
27 دی 1388 10:32
در راهی بی نور قدم می گذارم قدم هایی کوتاه نا مطمئن جلوی راهم افسانه هایی را می بینم که هر کدام رازی پشت خود پنهان کرده اند چهره ها و چشم هایی را می نگردم که دردی در دل خود نگاه داشته اند از روی جوی خیابان ها می پرم تا راهم یکنواخت نباشد ناگهان پایم پیچ می خورد تعادلم را از دست می دم اما می دانم نمی افتم دوباره پا در...
-
در خانه
27 دی 1388 10:21
در خانه ی فقر تکیه گاهم عشق ست در کوی جنون رفیق راهم عشق ست در روز حساب اگر گناهم پرسند گویم بخدا قسم گناهم عشق ست
-
میدانم که
27 دی 1388 10:18
میدانم که پیدا کردن تو کار ساده ای نیست ولی باز دست از مبارزه ی زندگی بر نمی دارم تا بگویم تو رامیخواهم بگویم که غیر از تو هیچ موجودی در جهان نمی تواند عشق من نسبت به تو را کم کند . در راه عشق فقط استواری و صبوری و فداکاری هست که میتونه به آدم ها معنی عشق رو برسونه پس همیشه سعی کنید با فداکاری و استقامت به سمت عشق خود...
-
عاشقانه
21 دی 1388 12:27
دل سوختن؟ رسم عاشقی این نیست که تک و تنها بسوزی و دیگر نمانی، ... کاش می دانستیم که زودتر از ما، عشق ماست که برای دوری ما می سوزد و می سازد... کاش می فهمیدیم که قدر بودن، قدر عاشقی، قدر عشق چیست و چقدر است، کاش بیراه نمی رفتیم و می ماندیم چون روز اول، عاشق، عاشق، ... بازی با کلمات قشنگ است، بازیگری حرفه ای می خواهد،...
-
کاش میدانستی
21 دی 1388 12:21
کاش میدانستی که درون قلبم خانه ای داری تو که همیشه آنرا با شفق می شویم و با آن میگویم که تویی مونس شبهای دلم کاش میدانستی باغ غمگین دلم بی تو تنها شده است و گل غم به دلم وا شده است کاش میدانستی که درون قلبم با تبشهای عشق هم صدا هستی تو کاش میدانستی که وجود تو و گرمای صدایت به من خسته و آشفته حال زندگی می بخشد کاش می...
-
قاصدک
20 دی 1388 10:55
قاصدک غم دارم، غم آوارگی و دربدری، غم تنهایی و خونین جگری قاصدک وای به من همه از خویش مرا می رانند، همه دیوانه و دیوانه ترم می خوانند مادر من غم هاست،مهد و گهواره ی من ماتم هاست، قاصدک دریابم! روح من عصیان زده و طوفانیست، آسمان نگهم بارانیست قاصدک غم دارم،غم به اندازه سنگینی عالم دارم، غم من صحراهاست،افق تیره او...
-
دنیا من
20 دی 1388 10:41
با توام ، با تو که یک عمر با منی ، با توام ، با تو که همدم سکوت منی ، با توام ، با تویی که ساعت ها رو در روی من می نشینی بی آنکه چیزی بگویی ، و فقط به من لبخند می زنی ! با تو هستم ، با تویی که مرا یک دنیا می مانی ، با تو هستم ، با تویی که یک رنگی ......... تنها یک رنگ ! ساده ساده ! با تو هستم ، تویی که هر شب با لبخند...
-
من گرفتار سکوتم
20 دی 1388 10:37
من گرفتار سکوتم لای درد عاشقانه حرفایی نگفته دارم تو دل صد تا ترانه واسه ی رهایی از غم میزنم به سیم آخر میدونم که خوب نمیشه زخمای کاری خنجر همیشه دارم میخندم به غم شکسته بالی شاید اینجوری خودم رو بزنم به بیخیالی اما من باور ندارم چهره ی روی نقابو اینه ی پر از دوروغو خنده های بی حسابو تو که رفتی دیگه اینجا حنجره ام صدا...
-
چه زیباست
20 دی 1388 10:37
چه زیباست بخاطر تو زیستن وبرای تو ماندن و به پای تو مردن و به عشق تو سوختن و چه تلخ وغم انگیز است دور از تو بودن برای تو گریستن و به عشق و دنیای تو نرسیدن ایکاش می دانستی بدون تو مرگ گواراترین زندگی است بدون تو و به دور از دستهای مهربانت زندگی چه تلخ و ناشکیباست ایکاش می دانستی مرز خواستن کجاست و ایکاش می دیدی قلبی را...
-
به...
16 دی 1388 21:19
به صحرای غریبی، بیکس و هم صحبت کوهم :صدا سر می دهم در کوه !کجائید ای جوانی، شادمانی، کامرانیها :جواب آمد به صد اندوه !کجائید ای جوانی، شادمانی، کامرانیها
-
واما
16 دی 1388 21:16
و اما عشق سالهاست که ازت پرسیدم اما جوابم فقط سکوتت بود عشق اما ندارد عشق رازیست سر به مهر نامه باز نشدنی که دارای پیامیست بدون آنکه گفته شود یاد گرفتم کمتر بپرسم کمتر بدانم که چیست اما میدانم که عشق تنها مجرمی است که بدون آنکه مجازاتی برایش باشد هر روز هر ثانیه هر دقیقه قربانی تازه میگیرد و لبخند تنها همدردیش است و بس