چه زیباست

چه زیباست بخاطر تو زیستن وبرای تو ماندن و به پای تو مردن و به عشق تو سوختن و چه تلخ وغم انگیز است دور

از تو بودن برای تو گریستن و به عشق و دنیای تو نرسیدن ایکاش می دانستی بدون تو مرگ گواراترین زندگی است

بدون تو و به دور از دستهای مهربانت زندگی چه تلخ و ناشکیباست ایکاش می دانستی مرز خواستن کجاست و ایکاش

می دیدی قلبی را که فقط برای تو می تپد حرفها را گاه نمی توان گفت من لحظه های با تو بودن را با اشکهایم تداعی

میکنم وعطر نفسهای تورا

به...

به صحرای غریبی، بیکس و هم صحبت کوهم
:صدا سر می دهم در کوه
!کجائید ای جوانی، شادمانی، کامرانیها
:جواب آمد به صد اندوه
!کجائید ای جوانی، شادمانی، کامرانیها

واما

و اما عشق سالهاست که ازت پرسیدم اما جوابم فقط سکوتت بود عشق اما ندارد عشق رازیست سر به مهر نامه باز نشدنی که دارای پیامیست بدون آنکه گفته شود یاد گرفتم کمتر بپرسم کمتر بدانم که چیست اما میدانم که عشق تنها مجرمی است که بدون آنکه مجازاتی برایش باشد هر روز هر ثانیه هر دقیقه قربانی تازه میگیرد و لبخند تنها همدردیش است و بس

ستاره

دیگه برام ستاره چشمک نزد دوباره 
 

                                           تو آسمون آبی که شده پاره پاره 
 

 ابری شده آسمون دیده نشد ستاره 

                                           دلم برات تنگ شده کجایی آی ستاره

هر شب سر پنجره داد میزنم از حنجره 

                                            کجایی ای ستاره کجایی ای ستاره 

همیشه تو ذهنمه او عشق نیمه کاره 

                                            غریبه ام رو زمین ستاره منو ببین

ببین چقدر بی کسم بدونه تو رو زمین

                                            ببین چقدر بی کسی واسم سخته ستاره

بیا و کمکم کن پیشم بمون دوباره

                                           ستاره آی ستاره چشمک بزن دوباره

اگه از تو...

اگه از تو ننوشتم فکر نکن سرم شلوغه...

توی زندگی یه وقتا تنهایی رمز عبوره...

اگه از چشمات گذشتم فکر نکن عاشق نبودم...

مطمئن باش توی دنیا دل به تو سپرده بودم...

خیلی سخته بگی میرم وقتی می خوای که بمونی...

وقتی می خوای تو خیالت شعرای قشنگ بخونی...

من گذشتم از تو اما تو همیشه بهترینی...


من همونم که همیشه غم و غصه اش بیشماره  


اونی که تنها ترینه حتی سایه هم نداره....

خاطره

دلم بدجوری هواتو کرده
دلم بدجوری هواتو کرده
تو غربت ترانه دنبال تو می گرده
تنگ غروب خسته و تنها
صدات می کنم ای هم آشنا
ناز نگاتو به دنیا ارزون نمیدم
ستاره ی عشقمو به آسمون نمیدم
بیا تو خاطره های خط خطی
سراغی بگیر از من پاپتی
چه کنم چی بگم از کدوم بهونه
دوست دارم رو فقط یه بار بگو عاشقونه
اون لحظه حس میکنم تو بهشتم
اینو بدون سرنوشتم و به نام تو نوشتم
بی تو من کبوتری پر شکسته
تو نیستی کنج قفس تنها نشسته
تو آسمون آبی عشق تو یه ترانه
واسه داشتنت منم اون حس عاشقانه
اگه من جنگل خشک تو ببار
با حضورت سرم یه دنیا بذار
رسوای عشقم بین پیر و جوون
بازم رسواترم کن بدتر از رسم زمون

ای کاش

ای کاش به همان اندازه ای که دوری,نزدیک بودی! 

 ای کاش مرا می دیدی انتظارم را چشمان خسته ام را و 

 شاید آن هنگام باورم می کردی مرا و  

عشقم را و من دیگر اشک نمی ریختم و تو دیگر اینچنین, 

 غریبه نبودی نمی دانم چه بگویم هر آنچه باید می گفتم, 

 در لا به لای اشک هایم گم شد سالهاست که بغض دلم,  

ترکیده است سالهاست دچارت شده ام  

سالهاست می شناسمت

زندگی

زندگی عشق است ، عشق افسانه نیست ، 

 آنکه عشق را آفرید دیوانه نیست ،  

عشق آن نیست که کنارش باشی ،  

عشق آن است که بیادش باشی

دیوانه ات گشتم

دیوانه ات گشتم ? 

 تو عاشق نبودی خیلی دیر فهمیده بودم.  

چشم هایت پی دیگری بود ومن این را نفهمیده بودم.  

درتمام لحظه هایم هیچ کس تنهائیم را حس نکرد 

 آسمان غم گرفت هیچ کس برکه طوفانی ام را حس نکرد. 

 آنکه سامان غزلهایم از اوست بی سرو سامانیم را حس نکرد

بوسه

بوسه

هر روز اگر یک بوسه مهمان تو باشم عمری به شیرینی غزلخوان تو باشم

با من اگر پیمان نگهداری به یاری من تا نفس دارم به پیمان تو باشم

عشق نوشته ی فرمانروای هستی من تا هر چه فرمائی به فرمان تو باشم

گر در تو حیرانم بر من ببخشای من دوست دارم که حیران تو باشم

حیران چشمان تو بودن رستگاریست بگذار تا حیران چشمان تو باشم

نازنینم

 

نازنینم تو را می ستایم چونکه شایسته ستایشی

به معصومیت تمام قدم هایی که روی کوچه های قلب ویرانم نهادی
 
- به اندازه ی دلتنگی های دل کوچکم که هنگامه دوری از تو
 
مهربان سراغ صدایت را می گیرند به اندازه ی تمام مهربانی

هایی که در حقم نمودی و به اندازه ی تمام روزهایی که در کناره
 
هم هستیم و خواهیم بود دوستت دارم به اندازه ی تمام نم نم های
 
اشکی که بعد از هر خداحافظی از دیدگانم جدا می شود دوستت
 
دارم به اندازه ی تمام شقایق های تازه شکفته دنیا و تمام عاشقان
 
و یار عاشقی و تمام انانی که مست عشقند دوستت دارم

حرفهای عاشقانه

با مداد رنگی روزه آمدنت را نقاشی میکنم و جادهایه رفتنت را خط ختی! کسی برایه من نیست. بیا غلط هایه زندگیم را به من بگو و زیره اشتباهتم را خط بکش.بودنت مثله دریایی مرا در بر میگیرد آنجا که تو هستی،مهیها هم نمیتوانند بییند چه رسد به من..............................!!! کدام صبح میایی؟ کدام چمدن ماله تست؟ کدام دست ترا به من میرساند؟کدام رز ماله من میشوی؟بیا که درده دلم را فقط تو میفهمی


نمی نویسم ..... چون می دانم هیچ گاه نوشته هایم را نمی خوانی حرف نمی زنم .... چون می دانم هیچ گاه حرف هایم را نمی فهمی نگاهت نمی کنم ...... چون تو اصلاً نگاهم را نمی بینی صدایت نمی زنم ..... زیرا اشک های من برای تو بی فایده است فقط می خندم ...... چون تو در هر صورت می گویی من دیوانه ام

خانه خراب تو شدم به سوی من روانه شو سجده به عشقت می زنم منجیه جاودانه شو ای کوه پر غرور من سنگ صبور تو منم ای لحظه ساز عاشقی عاشق با تو بودنم


هرگز متنفر نشو حتی از اون کسی که دوستش داشتی ولی حالا نداری 2) بسیار بخند حتی برای کسی که در بغلش گریه کردی 3) همیشه لبخند بزن حتی به کسی که ازش متنفری 4) نگران نباش حتی اگر دیدی دست رفیقت تو دست دیگریه ?) از دیگران کم انتظار داشته باش 6) ساده زندگی کن ?) دوست خوبی داشته باش چون تنها دوسته که برات میمونه

می دونستی اشک گاهی از لبخند با ارزش تره؟ چون لبخند رو به هر کسی می تونی هدیه کنی اما اشک رو فقط برای کسی می ریزی که نمی خوای از دستش بدی

اشک

اشک به دادم نرسد می شکنم اگر از یاد تو یادی نکنم می شکنم بر لب کلبه ی محصور وجود، من در این خلوت خاموش سکوت، اگر از یاد تو یادی نکنم، می شکنم اگر از هجر تو آهی نکشم، تک و تنها، می شکنم به خدا می شکنم 

عمیق درد در زندگی

 

 

آخرین و عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست


بلکه عمیق ترین درد در زندگی نداشتن کسی است که برای تو بتواند الفبای دوست داشتن را تکرار کند و تو از او درس عشق را بیاموزی


آری عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست


بلکه ساختن سدی بر روی جویباری است که از چشم جاریست و آنچنان این آب در پشت سد باقی می مانـد که مانده می شود و دیگر برای باگشت دیر است زیرا این سد ویران شده است


عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست


بلکه نداشتن دیواری محکم از دیگری که در وجوده تو رخنه کرده تا بتوانی به آن تکیه کنی و او را از خود بدانی، است


عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست


بلکه پنهان کردن قلبی ست که به اسفناک ترین حالت شکسته شده است و همچنین


یخ بستن وجود آدمها و بستن چشمهاست