قصه من و تو

دلم میخواد قصه بگم اما نه از اون قصه ها
یه قصه ای که توی اون من باشم و توو شما
میخوام ازاون روزی بگم که سردو بارونی بودش
اما نگاه ما دوتا بارونو زیبا میدونست
میخوام ازاون روزی بگم که درکنار هم بودیم
تو پیش من
من پیش تو
میخوام بگم
خدا کنه
که مرغ عشق باز بخونه
گلدون مهرو عاطفه نشکنه سالم بمونه
کاش میتونستیم که بیایم دستامونو به هم بدیم
بیایم و با تیشه ی مهر به خار نفرت بزنیم
میخوام بگم ریشه زدن تو خاک عاشقی خوشه
دویدن تو کوی عشق بردن کاپ دل خوشه

بگو اصلا تو دوست داری قلبو شکارش بکنی؟
یامرغ عشقی بخری هرروز نگاهش بکنی؟
بگو شده قلب تو هم جیک جیک و تاپ تاپ بکنه؟
بادیدن یه همسفر بهونه ی سفر کنه؟
شده بهارا بشینی شکوفه ها رو ببینی؟
اونوقت بیای و از بهار شور پریدن بگیری؟
شده یه روز به آسمون خیره بشی نگاه کنی؟
بعد از یه مدتی نظر ستارتو پیدا کنی؟
شده کنار گل سرخ بخوای یه قصه ای بگی؟
نگاش کنی نازش کنی اما بعدش هیچی نگی؟
شده یه روز یه قاصدک رو توی دستات بگیری؟
نزدیک لبهات کنی و براش ترانه بخونی؟
بعدش فوتش کنی و بعد یه فال حافظ بگیری؟
شده به خاطر یه دوست غریب و بی صدا بشی؟
یا عکسشو هی بکشی تو ذهن مثل یه نقاشی؟
شده دلت هوایی گرمای خنده هاش بشه
یا که چشات بارونی گل های پرپرش بشه؟
شده به خاطر دلش گلهای یاس و بچینی؟
یا بعد فقط برای اون جشن ستاره بگیری؟
شده تو ثقل فاصله ادامه ی نگاش بشی؟
یا تو شکار لحظه ها مهمون خنده هاش بشی؟
شده یه شب تا خود صبح ساز بزنی گریه کنی؟
یاکه شده رو ساحلا اسمشو تو حک بکنی؟؟
شده یه روز آب بخوری اسمشو هی یادت بیاد؟
یاوقتی که خواب میبینی عکسش جلو چشات بیاد؟
شده بخوای لحظه هارو آبی و آبی تر کنی؟
یا که بخوای پروانه رو به جشن گلها ببری؟
شده رو سنگفرش زمین حس بکنی پرنده ای؟
یا وقتی که باهاش باشی حس بکنی مسافری؟
اگر یه روز شد که دیدی اینا همش پیش توه
یاوقتی دیدی تودلت حسی زدش یه جوونه
اونوقته که با خاطره میتونی همسفر بشی
خیلی قشنگ و بی صدا از حسی با خبر بشی
اونوقت میفهمی زندگی رفتن و پر کشیدنه
آخر قصه ی شما
اونم اگر تورو بخواد
رسیدنه ،رسیدنه

زیباترین احساس عشق است..خوب ترین اتفاق دوستی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد