نجوای با خدای خودم

خدایا براستی که تو مهربان ترین مهربانانی پس از گناهم بگذر که تو تنها بخشنده مهربانی خداوندا مرا ببخش که چشم بر حقیقتی بستم که برایم از روز روشن تر بود خدایا مرا ببخش که آنقدر مغرور و خودبین بودم می دانم جرم من این است که مرز بین عشق و دوست داشتن را نمی دانستم مرزی به فاصله یک قدم و یک نگاه و یا یک جمله خدایا مرا ببخش که جز شرمندگی چیزی ندارم حال باید چه کنم باید چه کنم تا از درگاهت بی جواب بر نگردم بار الهی جز تو که من کسی را ندارم که از او بخواهم مرا ببخشد خدایا مرا ببخش ندانسته و بی آنکه بخواهم کسی را از خود ناراحت می کنم

غروب

در راهی بی نور قدم می گذارم قدم هایی کوتاه نا مطمئن جلوی راهم افسانه هایی را می بینم که هر کدام رازی پشت خود پنهان کرده اند چهره ها و چشم هایی را می نگردم که دردی در دل خود نگاه داشته اند از روی جوی خیابان ها می پرم تا راهم یکنواخت نباشد ناگهان پایم پیچ می خورد تعادلم را از دست می دم اما می دانم نمی افتم دوباره پا در جاده می گذارم سرم را رو به آسمان می کنم تا آبی آسمان ستایش کنم دلم غمناک می شود چون باز ابری سایه اش روی خورشید گسترد و نگذاشت غروب را ببینم نا گهان ظلمت شکافت آذرخشی فرود آمد ، و مرا ترساند رگباری نشست بر شانه هایم از در همدلی اما کوتاه خواستم سایه را به دره رها کنم اما سکوت نگذاشت و من همچنان ...

در خانه

در خانه ی فقر تکیه گاهم عشق ست در کوی جنون رفیق راهم عشق ست در روز حساب اگر گناهم پرسند گویم بخدا قسم گناهم عشق ست

میدانم که

میدانم که پیدا کردن تو کار ساده ای نیست

 ولی باز دست از مبارزه ی زندگی بر نمی دارم

تا بگویم تو رامیخواهم بگویم که غیر از تو هیچ موجودی در جهان

 نمی تواند عشق من نسبت به تو را کم کند .

در راه عشق فقط استواری و صبوری و فداکاری هست که میتونه

 به آدم ها معنی عشق رو برسونه

پس همیشه سعی کنید با فداکاری و استقامت به سمت عشق خود برید

عاشقانه

 

 دل سوختن؟ رسم عاشقی این نیست که تک و تنها بسوزی و دیگر نمانی، ... کاش می دانستیم که زودتر از ما، عشق ماست که برای دوری ما می سوزد و می سازد... کاش می فهمیدیم که قدر بودن، قدر عاشقی، قدر عشق چیست و چقدر است، کاش بیراه نمی رفتیم و می ماندیم چون روز اول، عاشق، عاشق، ... بازی با کلمات قشنگ است، بازیگری حرفه ای می خواهد، اما، قسم ، که حقیقت عشق، وجود هرگونه بازی و بازیسازی را بی نیاز از دروغ و نیرنگ می سازد... نمی دانم! بلد نیستم! من نمی دانم دل سوختن برای چیست؟ مرا سوختنی نباشد جز برای عشقم، برای او، برای بودن با او 

  و دور ماندن از او، می سوزم، آری، اما نه به درد این بازیگر قهار و خوشرنگ زندگی، نه به سختی و دل تنگی نمادین این دنیای پوشالی... آری می سوزم، از درد دور بودن و عاشقی، از غم اشک و سردی، می سوزم، اما نمی دانم چرا؟ ... خودی برایم دیگر نمانده است، نمی خواهم، خودی را که ز عشقم دور می سازد نمی خواهم، می سوزانمش، آری، می سوزانمش هر دل و هر نگاهی که مرا دور سازد از عشقم، و می بوسم، می بویم، می جویم دلی را، دستی را، سخنی را، نگاهی را، هر نسیم و بادی را که وجودم را به او و عشقم نزدیک سازد، من بنده عشقم، بنده عاشقی...

کاش میدانستی

کاش میدانستی که درون قلبم خانه ای داری تو 

 که همیشه آنرا با شفق می شویم و با آن  

  میگویم که تویی مونس شبهای دلم  

کاش میدانستی باغ غمگین دلم بی تو تنها شده است و 

  گل غم به دلم وا شده است کاش میدانستی 

 که درون قلبم با تبشهای عشق هم صدا هستی تو

 کاش میدانستی که وجود تو و 

 گرمای صدایت به من خسته و آشفته حال زندگی       

 می بخشد کاش می دانستی کاش می دانستی.

قاصدک

 

قاصدک غم دارم،  
غم آوارگی و دربدری،
غم تنهایی و خونین جگری
قاصدک وای به من همه از خویش مرا می رانند،
همه دیوانه و دیوانه ترم می خوانند
مادر من غم هاست،مهد و گهواره ی من ماتم هاست،
قاصدک دریابم!
روح من عصیان زده و طوفانیست،
آسمان نگهم بارانیست
قاصدک غم دارم،غم به اندازه سنگینی عالم دارم،
غم من صحراهاست،افق تیره او ناپیداست
قاصدک دیگر از این پس منم و تنهایی
و به تنهایی خود در هوس عیسایی،
و به عیسایی خود منتظر معجزه ای _غوغایی
قاصدک حال گریزش دارم،
می گریزم به جهانی که در آن پستی نیست،
پستی و مستی و بد مستی نیست
می گریزم به جهانی که مرا ناپیداست
شاید آن نیز فقط یک رویاست

دنیا من

با توام ، با تو که یک عمر با منی ،

با توام ، با تو که همدم سکوت منی ،

با توام ، با تویی که ساعت ها رو در روی من می نشینی بی آنکه چیزی بگویی ،

و فقط به من لبخند می زنی !

با تو هستم ، با تویی که مرا یک دنیا می مانی ،

با تو هستم ، با تویی که یک رنگی ......... تنها یک رنگ !

ساده ساده !

با تو هستم ، تویی که هر شب با لبخند تو به خواب می روم ،

و با لبخند نگاه تو نیز بر می خیزم ،

با تو هستم ، با تویی که بی آنکه از من چیزی بخواهی ، سر تا به پا مال منی !

تویی که تنهایی !!!

فقط و فقط با منی !

مال منی !

تویی که جز تو هیچکس همدم من نیست !

تویی که تنها چند خط ساده ای !

آری با توام ...

تویی که دوستت دارم با تمام وجودم !!!

من گرفتار سکوتم

من گرفتار سکوتم لای درد عاشقانه حرفایی نگفته دارم تو دل صد تا ترانه واسه ی رهایی از غم میزنم به سیم آخر

 میدونم که خوب نمیشه زخمای کاری خنجر همیشه دارم میخندم به غم شکسته بالی شاید اینجوری خودم رو بزنم

 به بیخیالی اما من باور ندارم چهره ی روی نقابو اینه ی پر از دوروغو خنده های بی حسابو تو که رفتی دیگه اینجا

حنجره ام صدا نداره پر شده تو قلب دفتر غزلهای نیمه کاره میدونم دیگه چشاتو توی خوابم نمیبینم توی این بیابون

از تو یه سرابم نمیبینم همیشه دارم وقتی گریه می کنم تورا درمیان اشکهایم میبینم.ولی اشکهایم را پاک می کنم تا کسی تو را نبیند

چه زیباست

چه زیباست بخاطر تو زیستن وبرای تو ماندن و به پای تو مردن و به عشق تو سوختن و چه تلخ وغم انگیز است دور

از تو بودن برای تو گریستن و به عشق و دنیای تو نرسیدن ایکاش می دانستی بدون تو مرگ گواراترین زندگی است

بدون تو و به دور از دستهای مهربانت زندگی چه تلخ و ناشکیباست ایکاش می دانستی مرز خواستن کجاست و ایکاش

می دیدی قلبی را که فقط برای تو می تپد حرفها را گاه نمی توان گفت من لحظه های با تو بودن را با اشکهایم تداعی

میکنم وعطر نفسهای تورا

به...

به صحرای غریبی، بیکس و هم صحبت کوهم
:صدا سر می دهم در کوه
!کجائید ای جوانی، شادمانی، کامرانیها
:جواب آمد به صد اندوه
!کجائید ای جوانی، شادمانی، کامرانیها

واما

و اما عشق سالهاست که ازت پرسیدم اما جوابم فقط سکوتت بود عشق اما ندارد عشق رازیست سر به مهر نامه باز نشدنی که دارای پیامیست بدون آنکه گفته شود یاد گرفتم کمتر بپرسم کمتر بدانم که چیست اما میدانم که عشق تنها مجرمی است که بدون آنکه مجازاتی برایش باشد هر روز هر ثانیه هر دقیقه قربانی تازه میگیرد و لبخند تنها همدردیش است و بس

ستاره

دیگه برام ستاره چشمک نزد دوباره 
 

                                           تو آسمون آبی که شده پاره پاره 
 

 ابری شده آسمون دیده نشد ستاره 

                                           دلم برات تنگ شده کجایی آی ستاره

هر شب سر پنجره داد میزنم از حنجره 

                                            کجایی ای ستاره کجایی ای ستاره 

همیشه تو ذهنمه او عشق نیمه کاره 

                                            غریبه ام رو زمین ستاره منو ببین

ببین چقدر بی کسم بدونه تو رو زمین

                                            ببین چقدر بی کسی واسم سخته ستاره

بیا و کمکم کن پیشم بمون دوباره

                                           ستاره آی ستاره چشمک بزن دوباره

اگه از تو...

اگه از تو ننوشتم فکر نکن سرم شلوغه...

توی زندگی یه وقتا تنهایی رمز عبوره...

اگه از چشمات گذشتم فکر نکن عاشق نبودم...

مطمئن باش توی دنیا دل به تو سپرده بودم...

خیلی سخته بگی میرم وقتی می خوای که بمونی...

وقتی می خوای تو خیالت شعرای قشنگ بخونی...

من گذشتم از تو اما تو همیشه بهترینی...


من همونم که همیشه غم و غصه اش بیشماره  


اونی که تنها ترینه حتی سایه هم نداره....